سکوت خیال

+زشته اومدیم بیرون -چرا؟ + اونا فکر میکنن ما به هم علاقه داریم - نداریم ؟ +معلومه که نه - اره تو از من متنفری؟!!! + شک نکن - اولین باره که برق تنفرو تو چشمای کسی اینقدر جذاب و فریبنده میبینم.. + شاعر شدی؟ - بهم قول بده همیشه همین حس و همین برقو برای من تو چشمات داشته باشی با هر اسمی که خودت میذاری روش + یعنی میگی همیشه ازت متنفر باشم؟ - تنفر؟!       امروز فرفر قشنگمو دیدم عزیزترین و شیرین ترین بچه ای که تو زندگیم بوده یکشنبه میرم دانشگاه دنبال کارای فارغ التحصیلی و دیدن دوستان جان  و رفتن به کافه نگاز محبوبمون انروز یکی بهم پیشنهاد یه جور کاری داد خودم بهش فکر کرد سکوت خیال...ادامه مطلب

امروز صبح قراربود برم دانشگاه از دیروز غروب حالم بد بود نمیدونستم چمه یهو نفسم بند میومد انگار معده مچاله میشد صبح پاشدم باحال بد رفتم تو راه هی حالم بدترشد انگار همه وجودم میخاست بالا بیاد یه جور عجیب غربیه حالم طاقت نیاورد و تو رودبار پیاده شدم رفتم یکی از این مغازه های زیتون فروشی کارت کشیدم پول بده بهم دیگه انثدر صاحبش تعارف کرد کلی ریتون بهم داد گفت بیا سوغات ببر اگه ماشین گیرت نیومد نگو این همه راه بیان دنبالت بیامن میبرمت انقدر تو چشام عجز بود همه فهمیده بودن یه مشکلی دارم تو گلوم یه بغض گنده بود چشام پراشک ماشینم نبود همش شخصیی...باهمون حال بد سکوت خیال...ادامه مطلب

من کار میخام چجوری تا یه سال دیگه طاقت بیارم

لپ تاپم فردا میرسه حداقل بااون میتونم پروژه انجام بدم

سخت میگذره ...

نقاشی شده تنها روزنه نفس کشیدن این روزای سنگین

دوباره چندروزه مریض شدم

سکوت خیال...

من خوبمالکی مثلا یه ملتی نگرانن

حس نوشتن ندارم

فردا میرم نمایشگاه کتاب

سکوت خیال...

نگاه خیسش را از پنجره گرفت و دستی روی مژه های تَرَش کشید، پلی لیست Sadness Time ـش را انتخاب کرده بود، و خب، با بالا و پایین شدن صدای خواننده قلبش بیشتر میگرفت. دوستان زیادی داشت، در و دیوار اتاقش این را فریاد میزد. با خود گفت جای چند عکس هم خالیست، باید جمعشان را جمع کند. اما، سوالش اینجا بود، سوالی که دلش داشت این بود، کدامشان دستش را میگیرند؟ وقتی اشک از چشمش می آید کدامش حسش میکنند؟ کدامشان وقتی حواسش نیست نگاهش میکنند و میفهمند در ذهنش چه میگذرد؟ کدامشان در لحظه های زندگیشان از او یاد میکنند؟ کدامشان یکباره فراموشش نمیکنند؟ اشک هایی که از چشمش میچکید ا سکوت خیال...ادامه مطلب

دیروز خیلی روز سختی بود حال بدمم سختیشو بیشتر کرد

امروز اصبح همینطور پشت هم مهمون اومد

دیشب برگشتیم دیدم باتری لپ تاپم یهو مشکل پیدا کرده بدون شارژر روشن نمیشه

بااین شرایطم خودم نمیتونم تا دوهفته دیگه برم تهران فعلا نمیدونم چیکار باید بکنم پست کنم یا همینجا بدمپسرخاله جان گفت بفرست تهران نشد خودم همینجا اشنا درمیارم یکیاریش مکنم

سکوت خیال...

 اینم عکس بخشی از هنرنمایی های اینجاب در هفته ای که گذشت

سکوت خیال...

یک عدد ارشیتکت جوان مریض که حتی دارو هم براش جوابگو نیست ولی در اوج مریضی هم دست به خلاقیت میزنهیک عدد روسری گل گلی قشنگ درست کردم که عاشقش شدم حالم بده     پ.ن: یه بار یکی بهم گفت تا روحت مریض نباشه جسمت مریض نمیشه این مدت خیلی حجم دلگیری و ناراحتی از دیگران و باخودم حمل کردم رفتارای عجیب غریب حرفای ناحق ...خستگی دفاع هم مزید برعلت شده و کلا از پاانداخت منو چند روز استراحت و کارای کوچیک ولی دوست داشتنی حالمو خوب میکنه باهم مهربون باشیم   سکوت خیال...ادامه مطلب

Tmame in 4 sal negaran fardaye defa bodam khodya chi mish?kash betonam rahat beram sare kar

Cheghad in keshvaro dost nadaram

Faghat adaye zendigi ro dar miyarin

سکوت خیال...

من اومدمممممممم

چه حس عجیب غریبیه با وبلاگ غریبی میکنم :) یه دفه زد به سرم رفتم سراغ یه دوست قدیمی ببینم هنوز هست یانه چقد ته دلم خداخدا کردم باشه وای چه حس بود دیدن تاریخ اخرین پستش من که مردم از ذوق:)

بعد یهو به سرم زدمنم دوباره اینجارو که به لطف بلگفا همه مطالبش پرید و از نو بسازم هرچند که هیچ بازدید کننده ای نداشته باشه :))))) همچین سرخوشی هستم من :) واقعا هیچی وبلاگ نمیشه

این روزا به شدت منتظر یه تماسم من نمیگم کسیم نشنوه که چقد استرس و ذوق دارم واسش:)

به امید اتفاقای خوب خوب:)

سکوت خیال...